دقت کردید وقتی با خوانندهها مصاحبه میکنن، یه سوال کلیشهای میپرسن که: «از کی آواز خوندن رو شروع کردی؟»
اونم فورا جواب میده: «من از پنج سالگی آواز میخوندم و…».
من هر وقت اینارو میدیدم تو ذهنم میگفتم: آخه تو چی میخوندی از پنج سالگی؟، تو اصلا چه میفهمیدی اون زمان؟ و… .
اما یه وقتی تصمیم گرفتم برگردم عقب و اولین نشونههای ویدئو دوستی خودم رو پیدا کنم!
اونجا بود که متوجه شدم؛ عه خودمم از هفت سالگی با جادوی ویدیو آشنا شده بودم و یه جورایی ویدیو ساز بودم!
اونم چجوری؟
با یه دوربین هندی کم پاناسونیک!
دوربین رو بابام خریده بود تا اون لحظات بیتکرار خانوادگی رو ثبت کنه تا شیرینیش همیشه تو چشممون بمونه!

تاریخچه ورود دوربین به خانواده ما
اون زمان هرکسی برای خونهش ازین چیزا نمیخرید، میخواست چهکار؟ اون زمان که دارم میگم منظورم دهه هفتاد و حدود سال ۷۴. وسیله گرون زمان خودش بود و هرکسی هم اصلا فکر نمیکرد که میتونه با همچین چیزی کار کنه، کلا واسه عروسی ها و تیزرهای تبلیغاتی و فیلم های سینمایی اون زمان از دوربین فیلمبرداری استفاده میشد و کسی برای خونهش دیگه به چنین چیزی نیاز نداشت یا چنین چیزی رو اصلا نیاز نمیدید.
از اونجایی که پدر بنده بسیار عشق فیلم بودن و ما در منزل، کلکسیون کاملی از فیلم های کلاسیک ایرانی و خارجی هم داشتیم؛ ایشون یک هندی کم پاناسونیک هم خرید تا کلکسیون لحظههای خانوادگیش هم به آرشیو فیلم های VHS اش اضافه کنه. خب از همون لحظهای که دوربین وارد خانه ما شد، بین من و پدرم درگیری بود که «بذار من فیلم بگیرم» و «نه! من میخوام فیلم بگیرم!».
سرتون رو درد نیارم که این درگیری در مهمانیهای خانوادگی، سالها و سالها ادامه داشت.
سن کم و عشق هندی کم

یادمه اون روزا هندی کم برای من به معنای واقعی خودش کاربرد داشت، چراکه یک لحظه هم از هند من کم نمیشد و این کمه در دست جا شو، همیشه در دستان من بود و همه در و دیوارها بازیگرای نقش اول فیلم های من بودن.
من نمیدونم دقیقا چرا ولی احتمال میدم به خاطر علاقه زیاد بابام به فیلم، این ژن به من هم رسید و بزرگترین تفریح کودکیم فیلم دیدن شد. تقریبا از ۳ سالگی داشتم فیلم هایی مثل خشم اژدهای بروسلی، راجرربیت، پری دریایی رو روزی صدهزار بار میدیدم و اطرافیان هم مجبور میکردم با من این فیلم ها رو ببینن.

وقتی یکی با من فیلم میدید، من بیشتر از خود فیلم، چشمها و واکنش اون آدم رو نگاه میکردم که نسبت به هر صحنه چه واکنشی نشون میده. امان از لحظهای که بیننده حواسش از فیلم پرت میشد و با بقیه حرف میزد، فورا پاز میکردم، فیلم رو به عقب برمیگردوندم و اونها رو مجبور میکردم صحنهای رو که خوب ندیدن و نشنیدن، از اول ببین و بشنون.
راستی! این روزا رفتار اون زمان خودمو تحسین میکنم، هرچند که خیلی رو مخه بیننده بودم. لطفا وقتی فیلم میبینید با تمام وجود و دقت ببینید، چرا که برای ثانیه به ثانیه یک فیلم زحمت بسیاری کشیده میشه. در نهایت سکوت و دقت فیلم ببینید. لدفا!
برسیم به فیلمبرداری های من که از همهچی بود؛ از آشپزی مامانم، از تک تک رفتارهای آدمای مختلف توی مهمونیها، از مسافرتهایی که میرفتیم و منظرههاش و… . تا اینکه با پدیده ماهواره و تبلیغات خلاقانه کانالهای ترکی آشنا شدم. عاشق تیزرهای تبلیغاتی شدم و داستان هایی که داشت، من رو حسابی شیفته خودش میکرد.
از اونجا بود که هر وقت پسرخالههام خونهمون میومدن، میبردمشون توی اتاقم و دوربین هندی کم رو روی سه پایه تنظیم میکردم و میگفتم: «تو این کارو کن، تو اینو بگو» و پشت سر هم ازشون فیلم میگرفتم. خب اون موقعها من نمیدونستم چیزی به نام سناریو هم هست، تدوینی هم وجود داره. نه کامپیوتری داشتم نه علم به این چیزها، فقط پشت سر هم توی ذهنم همهچیز رو میچیدم و بارها و بارها رکورد میکردم و پاز میکردم. اگر پلانی خراب میشد دوباره روی همون نوار ویدیو میزدم عقب و دوباره همون صحنه رو روی قبلی رکورد میکردم.
بهترین لحظه این همه ویدیو ساختن، لحظهای بود که همه اهل فامیل و خانواده رو جمع میکردم و ویدیوم رو براشون پخش میکردم و از خندههاشون کلی ذوق میکردم. از لذتشون چنان انرژی میگرفتم که ویدیو بعدی رو سریع توی ذهنم تصویر میکردم و برای ساختنش نقشه میکشیدم.
ویدیو ساختن بخشی از وجود من
من زمانی که میخوام ویدیو بسازم، انگار مهمترین بخش وجودم میخواد زندگی کنه و نفس بکشه. یه دنیا ذوق مییاد سمتم، یه خروار ایده آوار میشه روی سرم. هرچقدر ویدیو ببینم و ویدیو بسازم، سیر نمیشم. انگار واقعا همه اون گذشته تصویری کار با من کرد که ویدیو بخش مهمی از وجود من بشه.
این جا چه کار دارم؟
تصمیم گرفتم این بخش وجودم رو بهش متمرکزتر و علمیتر بپردازم تا به محتوای ویدیویی مملکت برای بهتر شدنش کمک کنم، چه برای اونایی که میخوان ازش استفاده تبلیغاتی و فرهنگی بکنند و چه برای اونایی که تصمیم دارن ازش پول دربیارن. هم بسازم، اما درست و تخصصی، جوری که قند تو دل بینندهاش آب بشه و مو به تنش سیخ و هم یادش بدم، ساده و اصولی، که همه بتونن باهاش کلی کسب درآمد کنن.
پدرام طهرانی هستم، یک استراتژیست خلاق ویدیو دوست 🙂